همه جانست سر تا پاي جانان

شاعر : سنايي غزنوي

از آن جز جان نشايد جاي جانانهمه جانست سر تا پاي جانان
براي چون تو جان سوداي جانانبه آب روي و خون دل توان ريخت
ازيرا نيست هم بالاي جانانخرد داند که وصف او نداند
چه خواهد وصف سرتاپاي جانانچه جاي دعوي سروست در باغ
جز اندر نوش عيسي‌زاي جاناننيايد کس به آب چشمه‌ي خضر
شکن در زلف جانفرساي جاناننديدي دين کفرآميز بنگر
سراندر خود کشد ياراي جانانهمي کشف خردمندان کشف وار
ز جانانست او گوياي جانانسنايي نيست با جان زنده ليکن